دویست و هشتاد و ششمین جلسه درس اخلاق آیتالله قرهی است ؛ متن آن برای علاقمندان در پی می آید:
عبد عندالاولیاء، عبد نمیگردد، إلا زمانی که اسماء و صفات معبود در وجودش تجلی کند. پس عبد الهی یعنی آن کسی که همه صفات پروردگار عالم در وجودش تجلی کند.
از آنجا که پروردگار عالم، جسم نیست، این اسماء و صفات خدا باید از طریق جسم تجلی پیدا کند. جود، کرم و غفاریت حضرت حق و هر آنچه از اسماء و صفات خداوند بیان میشود، همه باید تجلی پیدا کند و محل این تجلی، عبد است!
چه کسی عبدِ عبدِ عبد است و یا به تعبیر دیگر درجه عبودیتش بالاست؟ آن کسی که اسماء و صفات پروردگار عالم، بیشتر در وجودش تجلی پیدا کند. اگر اینطور شد، عبدالله و بنده خدا میشود.
بارها بیان کردیم که هدف از رسالت انبیاء عظام، آمدن اصفیاء، اولیاء و هادیان الهی، فقط و فقط برای یک چیز است: این که من و تو را عبد کنند و عبدالله بشویم. اگر عبدالله شدیم، غوغا و محشر میشود و هدف از خلقت را میفهمیم!
لذا عبدالله بودن فقط به این نیست که انسان، دو رکعت نماز بخواند و روزه بگیرد و ...، عبدالله بودن به این است که تمام اسماء و صفات الهی در قالب این جسم به ظاهر صغیر، تجلی پیدا کند. اولیاء خدا میفرمایند: منظور از این که بیان فرمود: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِن وَالاْءِنْسَ إِلا لِيَعْبُدُونِ»[1]، همین است که تمام اسماء و صفات الهی در عبدالله متجلی شود. اگر اینطور شد، معلوم است که دیگر مسجود ملائکه میشود.
البته این مطلب به این معنا نیست که نعوذبالله بگوییم ما خدا هستیم، شاید بعضی این را درک نکنند. بالجد فقط کسانی که این مراتب را طی کردهاند، میفهمند یعنی چه که بیان میفرمایند: وقتی ملائکه الهی، عبدالله را میبینند، میفهمند که در حقیقت دارند پروردگار عالم را به اسماء و صفات (نه به ذات) میبینند.
این حرف، ثقیل و سنگین است. لذا بعضی که نمیفهمند، جبهه میگیرند که یعنی چه؟! این، شرک است! این، کفر است! این حرفهای مشرکانه چیست؟!
صورت ظاهر، همینطور است، اما اگر این اسماء و صفات آرام آرام در وجود انسان تجلی پیدا کرد، مانند اولیاء خدا، آنوقت معنای این حرف را هم میفهمند که وقتی ملائکه عبد خدا را میبینند، کأن دارند خداوند را میبینند. عین الله الناظره، چشم خدا را میبینند. دیگر او عین الله، یدالله، اذن الله و ... میشود؛ یعنی هر آنچه بخواهید از اسماء و صفات خدا بگویید، در این بنده تجلی پیدا کرده است.
لذا میترسم نکاتی را که اولیاء خدا در مطالب خصوصی خود بیان فرمودهاند، بیان کنم؛ چون نه من درک میکنم و نه برخی از مستمعین و امکان دارد نعوذبالله ما را متهم به شرک کنند. برای همین بعضی از مطالب را نمیشود بیان کرد. اما جدی اگر کسی اینطور شد که وجودش مصفای به صفاتالله و اسماءالله شد، آنوقت میفهمد یعنی چه. میفهمد آن چیزی که اولیاء خدا، اعاظم و بزرگان بیان میفرمایند یعنی چه. متوجه میشود که نه تنها شرک نیست، بلکه عین بندگی و عبودیت است! اما این فهمیدن مهم است که اگر بفهمد، غوغاست و آنوقت متوجه میشود چه خبر است و آن عالم حقیقی بندگی را درک میکند.
لذا اول از همه بندگی را به هیچ چیزی نمیفروشد و فقط میخواهد بنده باشد. حتی بندگی را به بهشت هم نمیفروشد و میگوید: بهشت چیست؟! میگوید: من میخواهم عبد تو باشم. اگر فهمید عبدالله یعنی تجلی اسماء و صفات الهی، دیگر چه میخواهد؟! بهشت میخواهد؟! حوری میخواهد؟! دیگر جدی اینها برای او بیمعنا میشود. چون به چیزی رسیده و درک کرده که دیگران نرسیدهاند و متوجه نشدهاند. حلاوت، شیرینی و لذتی چشیده که شیرینی حقیقی است و احلی من العسل است. دیگر بهشت معنا نمیدهد. «جنات تجری من تحتها الانهار» دیگر برای او معنا نمیدهد؛ چون به چیزی رسیده که دیگران نرسیدند.
راه متجلی کردن اسماء و صفات الهی
لذا عمده مطلب همین است: انسان تا آنقدر جلو برود که اسماء و صفات الهی در وجود او تجلی پیدا کند که عبدالله شود. اما چطور میشود انسان به این مقام برسد که یکی از آن مقامات بسیار عالی که پروردگار عالم هم بالصراحه بیان فرموده، آن کرامت و کریم بودن است، «وَ لَقَدْ كَرمْنا بَنِى آدَمَ»[2]؟